رباعی_دوبیتی_شعر کوتاه

مجموعه اشعار مقداد قنبری مزیدی

رباعی_دوبیتی_شعر کوتاه

مجموعه اشعار مقداد قنبری مزیدی

رباعی: کو کودکی ام؟


طی شد به هزار آرزو کودکی ام


با جبر زمانه روبرو کودکی ام


ای تو! تو زمانه ی ستم پیشه بگو؛


کو خنده ی بی بهانه کو کودکی ام؟


م. مزیدی


telegram.me/mmazidi









رباعی: کوچ درخت 115



تن پوشِ سپیدِ برف بر تن کرده


با باد هوای قصه گفتن کرده


بی فایده است، ماندن گنجشکان


وقتی که درخت قصد رفتن کرده


م. مزیدی

رباعی: 114


با بغضِ شکسته ابرها می بارند


آهسته به روی قبرها می بارند


ماندن دگر آرزوی آدم ها نیست


از کاسه تمام صبرها می بارند


م. مزیدی

رباعی 112

از مهر و محبتِ هم آکنده شدیم

از دوریِ هم، چو مرغِ سرکنده شدیم

گفتیم کنار یکدگر می مانیم

رفتیم و ز گرد هم پراکنده شدیم

م. مزیدی

رباعی: فراموشی 111

در خاطره ها نمانده از ما یادی
حرفی، سخنی، درد دلی، فریادی...
ای کاش کسی سراغ ما می آمد
یک قاصدکی، غبار راهی، بادی...
م. مزیدی

رباعی پاییز سلام ۱۱۰

ای فصل ترانه ی دل انگیز سلام
از لحظه ی عاشقانه لبریز سلام
بدرود هوای گرم تابستانی
ای فصل خوش آب و رنگ پاییز سلام
م. مزیدی

رباعی ۱۰۹

با بغض شبی از این حوالی رفتیم

بی دلبر خویش با چه حالی رفتیم

در یاد کسی نمانده بودیم انگار

از کوچه ی عشق دست خالی رفتیم

م. مزیدی

رباعی ۱۰۸

افتاد ز روی بام ما تشتی که...

تفتیده و خشک و بی ثمر دشتی که...

خوابی که ادامه داشت تا آخر عمر

گشتیم و نبود راه برگشتی که...

م. مزیدی

رباعی 107

می دید عذاب و غصه و درد مرا

پیشانی سرد و صورت زرد مرا

گفتم غم عشق ناخوش احوالم کرد

بی حوصله نزد دکتر آورد مرا !

م. مزیدی

رباعی 104: مذاکرات شاعرانه

ما بر سر اعتقادمان می میریم

کاری که نکرده ایم و پایش گیریم

عهدی که نبسته اند زیرش بزنند

قولی که نداده ایم پس می گیریم

م. مزیدی

رباعی 103

پیمان تو بسته می شود یک روزی

بندی که گسسته می شود یک روزی

از کعبه به سوی کوفه خواهی آمد

بغضی که شکسته می شود یک روزی

م. مزیدی

رباعی 101

رباعی طالع اشتباه


صد حسرت و درد و آه همراهم بود

یک طالع اشتباه همراهم بود

یک لحظه رها نکرد دستانم را

از روز ازل گناه همراهم بود

م. مزیدی

شعر تازه 96

برای سوختن آماده ام اما...

خراب و مست جام باده ام اما...

چو لیلی، میل عشاق دگر دارد

چو مجنون، دل به دستش داده ام اما...

***

قدی رعنا چو سرو ناز دارد

دلی عاشق کش و طناز دارد

خمارآلوده چشمان نگارم

نشان از نرگس شیراز دارد

***

معشوق به بر، بساط بزم آماده

دستی رخ یار و دست دیگر باده

امشب به حساب کافرانم بنویس

کافر شده را چکار با سجاده؟

م. مزیدی

رباعی ۷۱

پر رنگ و ریا و حیله و تزویری

خیری ز تو گر به کس رسد، می میری؟

هر جور و جفا به حق مردم کردی

زان دست که داده ای تو پس می گیری

رباعی ۶۹

از دور به  ساحتت ارادت دارند
محرم نشده قصد زیارت دارند
                     حیرانم از این نیامدن آقا جان
                     اینجا به نبودن تو عادت دارند

رباعی ۶۶

لعنت به هر آنچه آشنا و فامیل

توجان ندهی نسیه به هر عزرائیل

دست از سرِ من بکش، نمی دانی تو؟

این کرکره ی کشیده یعنی، تعطیل


92/2/16

رباعی ۶۴

از کارِ نکرده ات پشیمانی تو

هر لحظه به کارِ خویش می مانی تو

زین راه که می روی به دریا نرسی

از بس که کج و خلافِ جریانی تو

رباعی ۶۳

گیرم که به تیزی و بُزی، بازی تو

هم ساده و هم بلند پروازی تو

هرچند نود دقیقه بازیست ولی

در وقتِ اضافه باز می بازی تو

رباعی ۶۲

من دست نهاده ام که یعنی خاموش

این پارتیشن مدرن هم، دارد گوش

زیرابِ من و تو را همو خواهد زد

آن آدمِ کر که در خفا دارد گوش

رباعی ۶۱

از بحرِ طویل و مثنوی بیزارم

کی حوصله ی زیاده گویی دارم

گر مصرع کوتهی، بنامندش شعر

صد دفتر شعر از میان بردارم

رباعی ۶۰

هرچند به چشم ما خجالت بار است

دیوار کجی که کوچه را پیچانده

یک بوته ی یاس در دلش پنهان است

زان روست که استوار و برجا مانده

رباعی ۵۹

این دغدغه های زندگی، بازی نیست

پروازِ بلند، کار هر بازی نیست

گیرم که مواجبی نمی گیری تو

هرخدمتِ رایگان که سربازی نیست

رباعی ۴۷

نه راحتی و قرار دارم بی تو

نه طاقت انتظار دارم بی تو

نه خدمت لعنتی تمامی دارد

نه حوصله ی فرار دارم بی تو


۹۲/۱/۲۰